آسمون کبود





آسمونی واسه من ، اما کبود
قصه ای ، اما همون یکی نبود
مث آفتابی اما تنگ غروب
مث دشتی که نشسته تو جنوب
شوق پروازی تو لحظه های خواب
که منو می بره اما تو سراب
تو دل شبی ، شبی که گمشده نور
مث راهی ، اما راه بی عبور
تو به یک باغ پر از گل می مونی
که گل یخ توی قلبم می شونی
مث خورشید به دلم رنگ می زنی
داغ پاییز به دل تنگ می زنی
مث دریایی ، عمیق و بیکرون
از تو طوفانه ، تو قلب من نشون
آسمونای کبود ، تنگه دلم
واسه اون یکی نبود ، تنگه دلم

منبع: http://www.semital.com